▂▃▄▅▆▇█▓▒░I was a wolf and she my moon░▒▓█▇▆▅▄▃▂
از گرگ نوشتم.. واسه خودمم مینویسم.. من مانند گرگم ..تنها در گوشه اتاق من غمخوارم ولی غمخوار ندارم من له شده ام،من آسیب دیده ام،اما خدا میداند اگر من دوباره پاشم چه زیانی میرسانم پس ازم فاصله بگیریددور شوید ماهمو گم کرده ام ازم فاصله بگیرید.. من صبورم اما خدا میداند اگر صبرم لبریز شود به هیچ کس رحم نخواهم کرد پس ازم فاصله بگیرید.. غم سینه ام را فشرده است دندان هایم را تیز کرده ام دنده هایم شکسته است ازم فاصله بگیرید.. جاده خالیو بدون نور ماه،ماهمو گم کرده بودم، خودمو گم کرده بودم.. نمیدانم کجا بودم ،کجا هستم؟.. منو از دوزخ گرفتند مدال تنها ترین گرگو به من دادن گریه ام را کسی ندیده است من ب بلندترین قله میروم تا ماهم را پیدا کنم و با تمام وجود زوزه بکشم من عاشقم ،عاشق ماه درست است که شیر از گرگ قوی تر است . . . همیشه که صبر کردن , بخشیدن , ماندن و تحمل کردن به این معنا نیست که همه چیز درست می شود ... لازمه گاهی وقتها دست از این تظاهر کردن برداری , باید دست بکشی از بخشیدن کسی که هیچ وقت بخشیدنت را نفهمید ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ وقتی میمانی و می بخشی فکر می کنند رفتن را بلد نیستی ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺬﮐﺮ ﺷﺪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ... ﯾﮑﺠﺎ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ ... گاهی وقتا لازم است گرگ باشی.. تا طعم از دست دادن لحظه های طلایی را فقط به خاطر غرور بدانی... همیشه دوستت دارم حتی زمانی ک بدترین مجازات هارا برایم در نظر گرفتی بوی سیگار شدیدی آمد ... با خودم می گویم نکند باز پدر غمگین است؟! نکند باز دلش ...؟! پله ها را دو به یک طی کردم تا رسیدم بر بام پدرم را دیدم زیر آوار غرورش مدفون ... زیر لب زمزمه داشت که خدا عدل کجاست؟ که چرا مزه ی فقر وسط سفره ی ماست؟! و چراها و چراهای دگر ... دل من هم لرزید مثل زانوی پدر دیدن این صحنه آن چنان دشوار بود که مرا شاعر کرد ...! نفس هایت را بکش...... گرگی ناراحت دیدم... پرسیدم چرا ناراحتی؟ گفت: شنیده ام بعضی انسانها با صفت من نامردی میکنند... اگر یکی دستتونو گرفتـ و دلتـ لرزیر ذوق مرگـ نشو!!! یه روز بادلتـ کاری میکنه که دستاتـ بلرزه... گرگ باش نزار دلتـ با اندک ملایمتی بلرزه بیرحم باش چه در دنیای داخلی و چه در خارجی و "دستان گرگ هیچ موقه نخواهد لرزید" گرگ باش با جسمی ملایم و قلب و روحی "حرفمو سر بسته میگم" گرگ باش... ﻣﯿﮕﻦ ﮔﺮﮒ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺮﻩ ﺯﯾﺮ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻭ ﺯﺧﻤﯽ ﻣﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺯﻭﺭ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﻣﯿﮑﺸﻮﻧﻪ ﺍﻭﻧﻮﺭ ﺟﺎﺩﻩ ... ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﮐﺴﯽ ﮐﻤﮑﺶ ﮐﻨﻪ ﻭ ﺯﺧﻤﺶ ﻫﺎﺷﻮ ﺑﺒﻨﺪﻩ ... ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﮐﺴﯽ ﯾﻪ ﮐﺎﺳﻪ ﺁﺏ ﺑﺬﺍﺭﻩ ﺟﻠﻮﺵ ... ﻓﻘﻂ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺩ ﺑﺮﻩ ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﺰ ﮐﻨﻪ ﻭ ﺑﺎ ﺩﺭﺩ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺴﺎﺯﻩ ﺑﺮﻩ ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺣﺪﺍﻗﻞ ﮐﺴﯽ ﺑﻬﺶ ﺳﻨﮓ ﻧﺰﻧﻪ !!! ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﺭﻓﯿﻖ؟؟ ﺩﺍﺭﻡ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﻣﯽ ﺭﺳﻮﻧﻢ ﺍﻭﻧﻮﺭ ﺟﺎﺩﻩ ... ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﺑﻐﻠﻢ ﮐﻨﯽ ... ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﺣﺎﻟﻤﻮ ﺑﭙﺮﺳﯽ ... ﯾﺎ ﺯﺧﻤﺎﻣﻮ ﺑﺒﻨﺪﯼ ... ﻓﻘﻂ ... ﻓﻘﻂ ﺍﻭﻥ ﺳﻨﮕﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﺸﺘﺖ ﻗﺎﯾﻢ ﮐﺮﺩﯼ ﯾﺎ ﺑﻨﺪﺍﺯ ﺯﻣﯿﻦ ﯾﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻻﻥ ﺑﺰﻥ ﻭﺑﻌﺪﺵ ﺑﺮﻭ !!! ﺧﯿﻠﯽ ﺧﺴﺘﻢ ﺭﻓﯿﻖ ... ﺧﯿﻠﯽ ﺧﺴﺘﻢ ﻭﻟﯽ ﺍﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﯼﮐﻪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﭘﺎﺷﻢ...!! و تو ﭼﻮﻥ ﮔﺮﮒ ﺷﺪﻩ ای گاه آن کس که به رفتن چمدان می بندد رفتنی نیست دوچشمنگران میخواهد
در من گرگی است خسته . . .
از نبردهای پی در پی گوشه ی غاری تنها نشسته است . . .
و زخم هایش را می لیسد . . . ! ! !
همیشه در گرگم به هوا
از گرگشدن فرار میکردیم
و اکنون
ناخواسته در تمامی بازیها
گرگیم
بیآنکه از خودمان بترسیم
من از هفتسنگ میترسم
میترسم آنقدر سنگ روی سنگ بچینیم
که دیواری ما را از هم بگیرد
بیا لیلی بازی کنیم
که در هر رفتنی
دوباره برگردیم
. . . ! ! !
اما گرگ هیچ گاه درز سیرک کار نمی کند . . . ! ! !
گرگ ها هرگز گریه نمی کنند . . . ! ! !
زار نمیزنند....
اما گاهی چنان عرصه زندگی بر آنان تنگ میشود
که بر فراز بلند ترین کوه ها
دردناک ترین زوزه ها را میکشند . . . ! ! !
اما زوزه هایشان هم دردناک است. . . ! ! !
میجوشاند برف را . . . ! ! !
و سپس شروع میکنند به دریدن . . . و دریدن
اکنون زمان مرگ ما گرگ ها فرا رسیده است . . .
جنگل بماند برای خرگوش های زیبا !
ﮔـــــــــــﺮﮒ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺳــــﺖ ﺩﺍﺭﻡ . . .
ﻣــــﺮﮒ ﺭﺍ ﻗﺒﻮﻝ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ، ﺍﻣﺎﻫﯿﭽــﮕﺎﻩ ﺗﻦ ﺑﻪ ﻗــﻼﺩﻩ ﻧﻤﯿﺪﻫﻨﺪ . . . ! ! !
ماه كامل است . . .
اما گرگ پير از درد بي كسي زوزه را هم از ياد برده . . . ! ! !
رازهایت را پنهان کن ...
میان استخوان هایت
چشمانت را رها کن.....
گریه کن با پوزخند....
چنگالهایت را تیز کن....
دندانهایت...
تو باقی بمان.....
گرگی باید بماند که بخندد به این همه ویرانی !
وقتی در سکوت کامل کوهستان زوزه می کشم...
تازه می فهمم ازادی و ارامش یعنی چی ...
آرامــش نــه عــاشــق بــودن اســت.
نــه گــرفـتـن دسـتـی کـه محتاج است !
نـه حـرف هـای خوش باورانه...
و قـربـان صـدقه هـای چند ثـانیه ای!
ارامش یعنی روز انتقام ......
یعنی روز پرواز روح های سرگردان.....
آرامــش یعنی گرگ بودن...
وقـتـی در اوج نـبــودن هــا نـابــود می کــنـد ،
وقـتـی نــاگـفـتـه هــایـت را بـی آنـکـه بـگـویـی
زوزه می کشد......
وقـتی نـیـاز نـیـسـت بــرای بــودنش الـتـمـاس کـنی!
و غــرورت را تـا مــــرز نــابــودی پـیـش بـبــری ؛
وقـتی مـطمئن بـاشی بـا او ،
هــرگـز تـنـهـا نـخـواهی بـود!
آرامــش یـعـنـی همین ....
وفای سگ دروغ است سگ های شهر من هار اند
گرگ باش درست است از شیر ضعیف است ولی
هیچ گرگی با شلاق های اهالی سیرک دلقک نمیشود
با گرگ ها دوستی کن..
چون...تا گرسنه نشوند خیانت نمیکنند...
ولی انسان ها تا سیر میشوند خیانت میکنند..
گرگ باش...مغرور
اگر میخواهی خنجر بزنی از روبه رو بزن
مثل گرگ ها تعصب داشته باش
مثل گرگ حتی به شیر هم رحم نکن
مثل گرگ به کسی اعتماد نکن
این پایه ی یک زندگیه گرگی هست
ﺩﯾﮕﺮ برایت شعر نمی خوانند
و تو ﭼﻮﻥ ﮔﺮﮒ ﺷﺪﻩ ای
دنیا را برایت زهر می خواهند
و تو ﭼﻮﻥ ﮔﺮﮒ ﺷﺪﻩ ای
به ﭼشمانت مشکوکند
می ﮔویند ﮔﺮﮒ است ﺩﯾﮕﺮ
همیشه در فکر وحشی بازیهاش است
می ﮔویند ﮔﺮﮒ است , نامرد است
می ﮔویند ﮔﺮﮒ است بی شرف است
می ﮔویند ﮔﺮﮒ است , ﮔﺮﮒ زاده است قطعا !!
می ﮔویند ﮔﺮﮒ است نزدیکش نروید
می ﮔویند ﮔﺮﮒ است ........
و تو ﭼﻮﻥ ﮔﺮﮒ ﺷﺪﻩ ای
در جواب حرف هایشان فقط می خندی و می روی...
قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت |